محل تبلیغات شما



چ طوری اولین بار میخواهید ب یک نفر sms بدید براش مینویسید: سلام عشقم.خوبی عزیز دلم؟ چی کار میکنی جیگر؟؟؟ ن واقعا چ طوری میشه؟؟؟ بابا چرا آبروی هرچی احساس و عواطف هست را میبرید.آخه وقتی ی نفرو تا حالا ندیدیم.چ جوری میشه عشق؟؟؟ چ جوری میشه عزیز دل؟؟؟ چ تکیه کلام های بیخودی.چ صمیمیت های ریاکارانه ای.جالبه ک همینا بیشترین تعداد دوست را دارن.انقدر دور تا دورشون شلوغه.ک بشماری یهو 1763 تا عشق داره.همه هم ب قول دهه هشتادیا فابریک»!!! بابا این کلمات حرمت داره.آدم باشید.انقدر زود صمیمی نشید.مرسی.اه.


وقتی کارهای زیادی برای انجام دادن دارم، استرسم میره بالا.درست در همین موقع ب جای متمرکز کردن ذهنم برای انجام کارها، پرش حواس پیدا می کنم به بی مزه ترین اتفاقات عالم و مدت ها ب اون اتفاق مسخره فکر می کنم. چیزی ک در حالت عادی شاید هر ده سال یک بار ب ذهنم خطور میکنه.یا مثلا اینستاگرام و پست های آشپزی ک هزار بار دیدم جذابیت زیادی برام پیدا می کنه.یا مثلا نحوه جا دادن لباس ها تو کمد توس خانوم میو میو برام حائز اهمیت میشه. این میشه که زمانو از دست میدم.اینقدر زمانو از دست میدم که عملا در تایم باقیمانده نمیتونم کارهامو انجام بدم و یک عذاب وجدان وحشتناک عین خوره میوفته به جونم.احساس عدم رضایت، افسردگی، دلهره، نفرت از خود، سرخوردگی.همه با هم هجوم می آورند.مغزم عصبی میشه.لجبازی میکنه و میگه همینه ک هست.و من کلا اون روزو تمام کارهایی ک برای خودم ردیف کرده بودم را از دست می دهم. من می مونم حجمی از آه و ناله و کارهای عقب افتاده ک از روزی به روز دیگر منتقل می شوند. همه این اتفاقات را مغز میتونه مدیریت کنه.یعنی وظیفشه که مدیریت کنه.ولی نمیکنه.چون لجبازه.چون عادتش دادم ب این حس عذاب وجدان.خوراک خوب براش محیا نکردم.فکر میکنه این عذاب وجدان را به وجود آوردن کار خوبیه.مغز عزیزم.لجباز نباش.مدیریت کن.چند تا نفس عمیق بکش.ی موزیک خوب گوش بده.مدیریت کن.تو از پسش بر میای.


چقدر سن در احوالات آدم تاثیرگذاره.ی وقتی دلم میخواست همه وقتم را با دوستام بگذرونم.الان دلم میخواد فقط پیش خانواده باشم.ب تنهایی خودم بیشتر اهمیت میدم تا با بقیه بودن.ی زمانی دلم میخواست لباس نو بپوشم.عطر گرون بزنم.آرایش کنم.الان دلم میخواد ساده باشم.زیاد جلب توجه نکنم.کسی کاری ب کارم نداشته باشه.ی زمانی دلم میخواست فقط درس بخونم.افتاده بودم تو سیکل پژوهشگری و درس و دانشگاه.متنفر بودم از کارهای خونه.بدم میومد ک بیشتر کارهای خونه با خانم هاست.الان می تونم بی وقفه ساعت ها ویدیوهای آموزشی آشپزی ببینم و خسته نشم.انگار هر سال ک میگذره حال و هوام عوض میشه.علایقم عوض میشه.پوست میندازم.وقتی ب این سرعت همه چی عوض میشه .قضاوت کردن کار مشکل تری میشه.


این روزها ک کرونا نمیذاره ما بریم بیرون از خونه.هوا از همیشه قشنگ تره.نمیدونم تاثیر عدم وجود ما آدم هاست یا ی سامانه بارشی جدید وارد کشور شده.نمیدونم افتاب همیشه انقدر زیبا بوده یا من الان می بینمش؟ نمیدونم همیشه فروردین ها انقدر رنگ سبز طبیعت قشنگ بود یا من الان بهتر میبینم.نکنه ب قول سهراب چشم هامونو شستیم؟. اگه اینجوری باشه ک کرونا متشکریم!!!!!!!!!! شایدم هوا داره با ما لجبازی میکنه.میدونه الان نمیتونیم ازش لذت ببریم هی لندن بازی (جهان اولی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کسب درآمد دلاری از اینترنت