محل تبلیغات شما

وقتی کارهای زیادی برای انجام دادن دارم، استرسم میره بالا.درست در همین موقع ب جای متمرکز کردن ذهنم برای انجام کارها، پرش حواس پیدا می کنم به بی مزه ترین اتفاقات عالم و مدت ها ب اون اتفاق مسخره فکر می کنم. چیزی ک در حالت عادی شاید هر ده سال یک بار ب ذهنم خطور میکنه.یا مثلا اینستاگرام و پست های آشپزی ک هزار بار دیدم جذابیت زیادی برام پیدا می کنه.یا مثلا نحوه جا دادن لباس ها تو کمد توس خانوم میو میو برام حائز اهمیت میشه. این میشه که زمانو از دست میدم.اینقدر زمانو از دست میدم که عملا در تایم باقیمانده نمیتونم کارهامو انجام بدم و یک عذاب وجدان وحشتناک عین خوره میوفته به جونم.احساس عدم رضایت، افسردگی، دلهره، نفرت از خود، سرخوردگی.همه با هم هجوم می آورند.مغزم عصبی میشه.لجبازی میکنه و میگه همینه ک هست.و من کلا اون روزو تمام کارهایی ک برای خودم ردیف کرده بودم را از دست می دهم. من می مونم حجمی از آه و ناله و کارهای عقب افتاده ک از روزی به روز دیگر منتقل می شوند. همه این اتفاقات را مغز میتونه مدیریت کنه.یعنی وظیفشه که مدیریت کنه.ولی نمیکنه.چون لجبازه.چون عادتش دادم ب این حس عذاب وجدان.خوراک خوب براش محیا نکردم.فکر میکنه این عذاب وجدان را به وجود آوردن کار خوبیه.مغز عزیزم.لجباز نباش.مدیریت کن.چند تا نفس عمیق بکش.ی موزیک خوب گوش بده.مدیریت کن.تو از پسش بر میای.

زیاد صمیمی نباشیم...

نامه ای به مغز لجباز من

اندر احوالات ما و گذر روزگار

ک ,ب ,مدیریت ,میکنه ,کنه ,عذاب ,عذاب وجدان ,از دست ,مدیریت کن ,یا مثلا ,می کنم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گردشگری ☂روزها در انتظار باران☂ رله امرن - رله فونیکس کنتاکت